loading...

اخبار شهرستان مرند

seyed بازدید : 151 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (0)


شهید حنیف بهبودی
تاریخ تولد: ۱۳۴۶
تاریخ شهادت: ۱۸ تیر ۱۳۶۷
طول مدت حیات: ۲۱ سال
محل شهادت: عراق، منطقه شیر سورکوه
مزار شهید: رشت، امام‌زاده هاشم (ع)



• شهید حنیف بهبودی، سال ۱۳۴۶ش در یک خانواده مذهبی چشم به جهان هستی گشود و دوران تحصیل را تا اخذ مدرک دیپلم سپری کرد. مادر شهید می‌گوید: «حنیف یار و یاور همیشگی‌ام بود. من پدرم را در سن سه سالگی از دست داده بودم و پسرم حنیف و فرزند شهید دیگرم (عباس) بودند که این خلأ عاطفی را برای من پر می‌کردند؛ وقتی به این شهدا نگاه می‌کردم، احساس این‌که پدرم را از دست داده‌ام، نداشتم.» یکی از خصوصیات اخلاقی شهید بهبودی این بود که به سالخوردگان بسیار اهمیت می‌داد، سعی می‌کرد به هر نحوی که شده به آن‌ها کمک کند و روابط بسیار دوستانه و صمیمانه‌ای نیز با همسایگان و اقوام برقرار ‌کرده بود. مادر شهید می‌گوید: «وقتی حنیف سر نماز می‌ایستاد، بسیار گریه می‌کرد. روزی متوجه گریستن بیش از حد شهید شدم، خود را به حیاط منزل رساندم و دستانم را به طرف آسمان بلند کردم و گفتم خدایا فرزندم هرچه می‌خواهد به وی عطا کن و وقتی که از خودش پرسیدم که پسرم از خدا چه می‌خواهی که این‌قدر ناله می‌کنی؟ شهید فرمودند: مادرجان! من از خداوند می‌خواهم که مرا به هدف والای خود برساند که آن‌هم شهادت در راه خداست...» شهید بهبودی ورزشکار بود و در رشته ورزشی کاراته موفقیت‌هایی هم کسب کرده بود. حنیف از طریق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - بعد از ۱۵ ماه خدمت - عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد. حنیف سرانجام در تاریخ هجدهم تیرماه سال ۱۳۶۷ هجری شمسی و در سن بیست و یک سالگی، در منطقه شیر سورکوه عراق به درجه رفیع شهادت نائل گشت. آری! حنیف هم به شهادت رسید تا مصداق بارز بیانات مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) گردد که فرموده‌اند: «پرچم عروج انسان به بام معنویت که امروز در گوشه و کنار دنیا برافراشته می‌شود، درحقیقت پرچم امام ما و شهیدان اوست. آن‌ها زنده‌اند و روز به روز زنده‌تر خواهند شد... همه کسانی که در جنگ تحمیلی هشت ساله، چه با حضور خود یا فرزندان و عزیزانشان، حضور و فعالیتی داشته‌اند، مخصوصاً خانواده شهیدان عزیز و جانبازان و اسیران گرامی، باید بدانند که در امتحانی بزرگ شرکت کرده و در آن سربلند بیرون آمده‌اند. فرزندان شهدا بدانند که پدران آنان موجب شدند که اسلام در چشم شیطان‌ها و طاغوت‌های عالم ابهت پیدا کند... ایستادگی در مقابل دشمنان مقتدر و مسلط، زورگوی ظالم و پرروی گستاخ، کار بسیار بزرگ و باعظمتی است. این‌‌ همان کاری است که مردم ما کردند و عظمت ملت ما به‌خاطر همین شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندانتان بود... من اکنون به پدران و مادران، همسران و فرزندان، خواهران و برادران و دیگر کسان شهدای عزیز و جانبازان و اسرا و مفقودین درود می‌فرستم و اعلام می‌کنم که آنان در رتبه و شأن معنوی، بلافاصله پشت سر عزیزان فداکار خویشند... هرچه داریم، به برکت جان‌فشانی‌ها و فداکاری‌هاست، به برکت روحیه شهادت‌طلبانه است. اساساً جهاد واقعی و شهادت در راه خدا، جز با مقدمه‌ای از اخلاص‌ها و توجه‌ها و جز با حرکت به سمت «انقطاع الی الله» حاصل نمی‌شود...» شهید معظم در مساجد برای انجام فرائض دینی بسیار مشارکت می‌کرد و پیوسته در نمازهای جماعت حضور می‌یافت. حنیف وقتی به جبهه رهسپار می‌شد، به دوستشان گفت که: «من به شهادت خواهم رسید و شما با همین [لباس] رزم که تنم است مرا شناسایی خواهید نمود.» که دقیقاً همین‌طور هم شد. زمانی که حنیف به فیض عظمای شهادت نائل آمد، پیکرش را به کاظمین عراق منتقل کردند؛ یکی از دوستان شهید بهبودی که بسیار با او صمیمی بود، به کاظمین رفت و از روی‌‌ همان لباس رزم، پیکر مطهرش را شناسایی کرد. شهید حنیف بهبودی به جضرت موسی بن جعفر (ع) علاقه بسیاری داشت و همیشه در سنگر جبهه، مداحی این امام همام را می‌کرد؛ به‌همین دلیل، دوستان شهید، پیکر پاکش را در کاظمین به حرم مطهر برده و شال سبزی را از مرقد به کمر شهید بزرگوار بستند که پیکرش بیش از پیش متبرک شد و بعد از آن، به ایران انتقال یافت. پیکر پاک سردار شهید حنیف بهبودی در مزار شهدای منطقه امام‌زاده هاشم (ع) رشت به خاک سپرده شد تا زیارتگاه عاشقان شهید و شهادت باشد.

seyed بازدید : 158 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (1)
93

دکتر جان ای کاش من هم کبوتر حرم بودم و برای من هم کارت هدیه 200 هزار تومانی عیدی می دادی !

دکتر جان ای کاش من هم کبوتر حرم بودم تا بادی گارد شما می شدم تا برایم شغل آبرومندی دست و پا می کردی !

دکتر جان ای کاش من هم کبوتر حرم بودم ، برایم ماموریت می گرفتی تا بجای تدریس مسئول دفتر شما می شدم و همچنان از بیت المال حقوق می گرفتم!

دکتر جان ای کاش من هم کبوتر حرم بودم ، برایم ماموریت می گرفتی تا مشاور فرهنگی در منطقه آزاد باشم!

دکتر جان ای کاش من هم کبوتر حرم بودم ، مرا هم با خود به مکه مکرمه می بردی تا عطسه کردن شما را هم به عنوان خبرفوری و مهم منتشر می کردم!

دکتر جان ای کاش من هم کبوتر حرم بودم ، تا به عنوان خبرنگار خصوصی شما ، زحمات سایر مسئولین را به نام شما ثبت و منتشر می کردم!

دکتر جان ای کاش من هم کبوتر حرم بودم ، تا همچون فامیلهای نسبی و سببی شما در پستهای حساس مشغول بکار می شدم!

دکتر جان افسوس که کبوتر حرم نیستم ، و دوست ندارم کفتر دست آموز شما باشم ! چرا که دنیای فانی ارزش این همه دروغ را ندارد!

منبع : مرند خبر

seyed بازدید : 251 پنجشنبه 12 تیر 1393 نظرات (0)
کوه‌کمر یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان زنوزق بخش مرکزی شهرستان مرند واقع شده‌است. این روستا از آب هوای ییلاقی برخوردار می‌باشد و یکی از مناطق توریستی شهرستان مرند می باشد. از مرند می توان در عرض یک ساعت خود را به کوه کمر رساند و از طبیعت دلچسبش استفاده کرد. کوه کمر موطن اصلی سادات صحیح النصبی است که تاریخ دقیق استقرار آن ها در این مکان بدرستی در دست نیست. مردمان این روستا قریب به 80 درصد شان دارای شجره نامه سیادت خود هستند. از عالمان بزرگ این قریه می توان به آیت‌الله حجت کوه کمری و سید محمد حسین کوه کمری اشاره نمود. هم اکنون نیز دانش پژوهان زیادی به این سرزمین تعلق دارند که در دانشگاه ها مشغول تحصیل و تحقیق هستند. این روستای سرسبز یکی از مهمترین مناطق گردشگری ایران زمین می باشد که دارای باغات میوه و زمین‌های کشاورزی می باشد. کوه های سر به فلک کشیده ساری قیه وهچه قیه، رودخانه روان از وسط روستا (سیل چایی)، چمنزارهای سرسبز ( گول باشی )، صحراهای خاطره آور ( چومورلی و قوشا گول و قوری گول )، درختان تنومند، قله های سر به فلک کشیده، چشمه های سرازیر از دل کوه ها، طبیعت سرسبز و از همه مهم تر زیارتگاه سید حسن بابا کوه کمر که از نوادگان امام سجاد (ع) می باشد و مردم میهمان نواز این منطقه را به یکی از زیباترین مناطق گردشگری تبدیل کرده است.
[تصویر:  u806eobqeyabr78sovzr.jpg]

[تصویر:  0u4ac03o9htw3t0puaa.jpg]

[تصویر:  65m0hc2j380ztkq16boo.jpg]

seyed بازدید : 183 چهارشنبه 11 تیر 1393 نظرات (0)

.
شهید پیرعلی جابری دیزاوند
نام پدر: ابوالقاسم
تاریخ تولد: ۱ فروردین ۱۳۱۴
تاریخ شهادت: ۱۱ تیر ۱۳۶۴
محل تولد: خراسان، درگز، کپکان
طول مدت حیات: ۵۰ سال
محل شهادت: جزیره هنگام
مزار شهید: گلزار شهدای روستای کپکان


• شهید پیرعلی جابری دیزاوند، یکم فروردین‌ماه سال ۱۳۱۴ش در روستای کپکان از توابع بخش چاپشلوی درگز چشم به جهان هستی گشود. پیرعلی به‌واسطه فقر مالی خانواده‌اش هیچ‌گاه نتوانست به مدرسه وارد شود و طعم تحصیل علم را بچشد. او در سن سیزده سالگی پدر و مادر خود را از دست داد. یتیمی و بی‌سرپرستی از پیرعلی مردی محکم و استوار ساخت به‌طوری‌که به‌تنهایی توانست بر مشکلات زندگی خویش فائق آید. در سن بیست و دو سالگی موفق به ازدواج شد اما متأسفانه در‌‌ همان سال‌های نخست زندگی، همسرش دار فانی را وداع گفت و او را با سه فرزند خردسالش تنها گذاشت و پیرعلی به‌ناچار همسر دومی اختیار کرد. او طی سال‌های ۱۳۴۸ش تا ۱۳۵۲ش در پایگاه نیروی هوایی مستقر در روستای زادگاهش، کپکان مشغول امور خدماتی بود و پس از آن، به کار کشاورزی و چوپانی پرداخت. بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، پیرعلی از عناصر فعال در تشکیل بسیج روستای کپکان محسوب می‌شد. به‌دنبال شروع جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه نهال نوپای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، پیرعلی از جمله کسانی بود که حضور در میادین نبرد حق علیه باطل را بر خود واجب می‌دانست. تا این‌که سرانجام، پیرعلی در سال ۱۳۶۴ش موفق به حضور در جبهه‌های دفاع مقدس شد. این بسیجی سلحشور در تاریخ یازدهم تیرماه سال ۱۳۶۴ هجری شمسی در جبهه‌ جنوب در جزیره‌ هنگام، فقط پنج روز پس از اعزام - به‌علت وزش طوفان و واژگون شدن قایق و غرق شدن در آب - در سن پنجاه سالگی توانست به درجه‌ رفیع شهادت نائل آید. آری! پیرعلی هم به شهادت رسید تا مصداق بارز بیانات مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) گردد که فرموده‌اند: «پرچم عروج انسان به بام معنویت که امروز در گوشه و کنار دنیا برافراشته می‌شود، درحقیقت پرچم امام ما و شهیدان اوست. آن‌ها زنده‌اند و روز به روز زنده‌تر خواهند شد... همه کسانی که در جنگ تحمیلی هشت ساله، چه با حضور خود یا فرزندان و عزیزانشان، حضور و فعالیتی داشته‌اند، مخصوصاً خانواده شهیدان عزیز و جانبازان و اسیران گرامی، باید بدانند که در امتحانی بزرگ شرکت کرده و در آن سربلند بیرون آمده‌اند. فرزندان شهدا بدانند که پدران آنان موجب شدند که اسلام در چشم شیطان‌ها و طاغوت‌های عالم ابهت پیدا کند... ایستادگی در مقابل دشمنان مقتدر و مسلط، زورگوی ظالم و پرروی گستاخ، کار بسیار بزرگ و باعظمتی است. این‌‌ همان کاری است که مردم ما کردند و عظمت ملت ما به‌خاطر همین شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندانتان بود... من اکنون به پدران و مادران، همسران و فرزندان، خواهران و برادران و دیگر کسان شهدای عزیز و جانبازان و اسرا و مفقودین درود می‌فرستم و اعلام می‌کنم که آنان در رتبه و شأن معنوی، بلافاصله پشت سر عزیزان فداکار خویشند... هرچه داریم، به برکت جان‌فشانی‌ها و فداکاری‌هاست، به برکت روحیه شهادت‌طلبانه است. اساساً جهاد واقعی و شهادت در راه خدا، جز با مقدمه‌ای از اخلاص‌ها و توجه‌ها و جز با حرکت به سمت «انقطاع الی الله» حاصل نمی‌شود... شهید جانش را فروخته و در مقابل آن، بهشت و رضای الهی را گرفته است که بالا‌ترین دستاوردهاست. به شهادت در راه خدا، از این منظر نگاه کنیم. شهادت، مرگ انسان‌های زیرک و هوشیار است که نمی‌گذارند این جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چیزی عایدشان نشود... فداکاری شهیدان و گذشت خانواده‌ها و حضور رزمندگان ما بود که ابرهای تیره و تار آن روزگار دشوار را از افق زندگی این ملت زدود.» پیکر مطهر سردار شهید پیرعلی جابری دیزاوند در گلزار شهدای روستای محل تولدش، کپکان - از توابع شهرستان درگز - به خاک سپرده شد تا میعادگاه عاشقان شهادت باشد. گفتنی است؛ شهید جابری از طریق پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی درگز به عرصه پیکار علیه رژیم بعث اعزام شد.

seyed بازدید : 191 سه شنبه 10 تیر 1393 نظرات (0)


شهید نسرین افضل
تاریخ تولد: ۱۳۳۸
تاریخ شهادت: ۱۰ تیر ۱۳۶۱
محل تولد: شیراز
طول مدت حیات: ۲۳ سال
محل شهادت: کردستان، مهاباد
مزار شهید: شیراز


• شهید نسرین افضل، سال ۱۳۳۸ش در شیراز چشم به جهان هستی گشود. نامش نسرین که وجودش عطر نسترن انقلاب اسلامی را می‌پراکند و فاضله‌ای بود که در ردیف بر‌ترین زنان شهید انقلاب اسلامی قرار گرفت... وی روز‌ها و سال‌های شیرین و شهدانگیز کودکی را به عطر رأفت و عطوفت مادری نیک‌روش و به همت و اهتمام پدری مخلص و متدین می‌گذراند. سپس در مدارس شیراز، تحصیلات دوره‌های ابتدایی و راهنمایی را به پایان می‌رساند و به برکت و بهره‌ معارف و تعالیم عالیه‌ اسلامی، زندگی عزتمندانه و شرافتمندانه‌ خود را ادامه می‌دهد و حجب و نجابت، زیور و زینت جانش می‌شود و با گزاردن فریضه‌هایی چون نماز و روزه، روح و روانش را شادی و نشاط می‌بخشد. نسرین با ورود به دبیرستان، به‌عنوان یکی از دانش‌آموزان پرشور و باشعور، بر بسیاری از نابسامانی‌های رژیم شاه، خردمندانه اعتراض می‌کند و بر نامشروع بودن حکومت خروش برمی‌دارد تا آنجا که یک‌بار نیروهای امنیتی او را مورد تعقیب قرار می‌دهند و به جست‌وجویش می‌پردازند. ایمان و استعداد شکوفای او باعث شد که با کسب معدل ۱۸ موفق به اخذ دیپلم گردد. وی با روحی سرشار از پیوستگی به درگاه احدیت کمر به خدمت خلق خدا بست و قدرت خویش را صرف خدمت در کمیته امداد امام خمینی (ره) و سپاه پاسداران و جهاد سازندگی نمود. وی مطلوب خود را در جهاد سازندگی یافته و با خدمت به محروم‌ترین قشر جامعه بیش‌ترین قرب به پروردگار را برای خود کسب می‌نمود. وی در نخستین تلاش‌های خداپسندانه‌اش، به‌عنوان جهادگری آراسته به گوهر اندیشه و خرد در یکی از روستاهای مجاور شیراز، «روستای دودج» برای زنان و دختران جوان آن دیار به برگزاری کلاس‌های فرهنگی همت می‌گمارد و آنان را با اصول و معارف انسان‌ساز اسلام مأنوس و مألوف می‌کند؛ سپس فعالیت پربارش را در روستای دیگری ادامه می‌دهد و در منطقه‌ «فراشبند» از توابع استان فارس به برگزاری نمایشگاه عکس و کتاب مبادرت می‌ورزد. در آغاز سال ۱۳۶۰ش، نسرین از فقر فرهنگی شدید کردستان آگاه شد و با برادر بزرگوارش احمد افضل (مفقودالاثر) درمورد رفتن به آنجا به مشورت پرداخت و در همین زمان بود که جهاد اعلام کرد که جهت رشد هرچه بیش‌تر فرهنگی خواهران در کردستان احتیاج است که تعدادی از خواهران متعهد به آن خطه عزیمت نمایند و مجدانه به کار بپردازند. دگر بار شهید افضل فضیلت الهی خویش را هویدا کرد و با کوشش فراوان خواهران دیگری را جمع کرده و با مشورت با علمای شهر راهی کردستان شد. با ایمان و اخلاصی که داشت، به وعده همیشگی خود با خدا عمل کرد و در همان روزهای اول مستقر شدن در مهاباد و در اولین برخورد این خواهر شهید با زنان مهابادی، محبت او در دل آنان جای گرفت و کلامش پرنفوذ گردید تا دعوت به حق و تقوی نماید. چیزی نگذشت که گوهر وجود وقف الهی‌شده نسرین بر همگان نمایان شد و تمامی ارگان‌ها سعی در به خدمت گرفتن او داشتند و او که هدفش به‌جز قرب الهی نبود، تا آنجا که توان داشت، ارگان‌ها و مردم محروم آنجا را توان الهی می‌بخشید؛ حتی وقت استراحت شبانه خویش را در فرمانداری و برای تقسیم کوپن‌های مردم مهاباد صرف می‌نمود. گاهی تا نیمه‌های شب با وجود خطرهای فراوان - چرا که شهر به تاراج رفته و در اختیار ضدانقلاب بود - برای آموزگاران متعهد آن دیار جلسه می‌گذاشت. در شهریورماه سال ۱۳۶۰ش، خبر پیوستن برادر بزرگوارش به تبار پیروان امام حسین (ع) راشنید و راهی شیراز شد و مطلع گردید برادر ارجمندش که چون شمعی چراغ راه حزب‌اللهیان شیراز بود، به درجه رفیع شهادت نائل آمده که وجود گهربار او به شهیدان مفقودالاثر انقلاب پیوسته و برادر، جسم خاکی خود را به‌خاطر اثبات عشق به امام حسین (ع) به خانه بازنگرانیده است. نسرین، دل مادر را مملو از غمی زهراگونه یافت و برای تسلی دل او چند صباحی در کنارش ماند، اما او اکنون با زینب کبری (س) دست بیعت داده بود و پیام برادر را بر دوش می‌کشید. دیدار زهرا (س) و بوسیدن دستان حسین (ع) او را آرام نگذاشت و دگر بار به مهاباد بازگشت و با شوق پیوستن به او به امید آن‌که خداوند او را برگزیند، به کار بیش‌تر پرداخت؛ از صبح تا شام، از شام تا صبح، از سپاه گرفته تا جهاد سازندگی، بنیاد امور جنگ‌زدگان، فرمانداری، آموزش و پرورش و سپاه پاسدارن به مجاهدت پرداخت. در نخستین روزهای بهار سال ۱۳۶۱ش که عطر گل‌های محمدی، بوی خوش شهیدان را همراه داشت، با یکی از جوانان مجاهد مؤمن که در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به خدمتی خالصانه مشغول بود، پیمان ازدواج می‌بندد و زندگی شیرین و مشترک خود را آغاز می‌کند. در آن سال‌های اول انقلاب که مهاباد در آرامش مطلوبی به‌سر نمی‌برد، نسرین در نهضت سوادآموزی آن شهر، فروغ خواندن و نوشتن را بر دل و دیده‌ سوادآموزان می‌افشاند. زمان انتخابات به‌عنوان ناظر بر سر صندوق‌های رأی حاضر می‌شد؛ در کمیته‌ امداد و بنیاد جنگ‌زدگان آن زمان به فعالیت می‌پرداخت؛ به‌عنوان مربی امور تربیتی در مدارس، آگاهی و توان دانش‌آموزان را در زمینه‌های فرهنگی و مذهبی می‌افزود و آن‌گاه که به کاشانه‌اش بازمی‌گشت، با ذوق و ظرافتی ستودنی، خانه‌ ساده و بی‌پیرایه‌اش را به بهشتی روح‌بخش تبدیل می‌کرد. نسرین، فاضله بانویی بود که پیوسته جمله‌ای از دعای امیرمؤمنان حضرت علی (ع) «الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب» بر ذهن و زبانش جاری بود و با توسل جستن به نیایش و ستایش، گلشن جانش را عطرآگین می‌کرد و با شیدایی و مشتاقی، محافل و مجالس ذکر و ثناء خداوندی را برگزار و دیگران را نیز برای شرکت در آن تشویق و ترغیب می‌کرد. و... در آخرین شب فروزندگی‌اش در آن لحظاتی که در تب می‌سوخت، از همسر عزیزش خواست که او را به مجلس دعای توسل برساند و همسر به‌خاطر بیماری سعی داشت که او را به استراحت وادارد، اما او وجودی بود که خستگی نمی‌پذیرفت... به گواه دوستانش آن شب مثل همیشه او به‌شدت منقلب می‌شود. کسی چه می‌داند، شاید در همان حال، ملائک تهنیت و سلام به او گفتند و پیام وصال و لقائش را آوردند... دعا پایان می‌یابد همه جهت مراجعت به اتومبیل سوار می‌شوند، اتومبیل حرکت می‌کند و نسرین آغاز حرکت خویش را در عالم ملکوت می‌بیند... دست پلید آمریکا از آستین عوامل گروهک‌ها بیرون آمده و دیگر بار گلی از باغ انقلاب اسلامی را پرپر می‌کند و عطر نسترن انقلاب دوباره تمام فضای مهاباد را که نه، ایران را و همه جهان را می‌گیرد و نسرین افضل در تاریخ دهم تیرماه سال ۱۳۶۱ هجری شمسی به فیض شهادت - آرزوی دیرین خود - رسید و به ملکوت اعلی پیوست.

تبلیغات

اینجا محل تبلیغات شماست . 09365945034

امار گیر وبگذر

تعداد صفحات : 24

درباره ما
Profile Pic
همه مردم مرند در این رسانه سهیم هستند و لطفا اخبار خود را با عضویت در این وب انتشار دهید و ما هم به قلم خود قسم میخوریم قلم خودرا به مال دنیا نفروشیم و با صداقت کامل مطالب را ارایه دهیم .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 872
  • کل نظرات : 150
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 19
  • آی پی امروز : 31
  • آی پی دیروز : 97
  • بازدید امروز : 86
  • باردید دیروز : 398
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 86
  • بازدید ماه : 7,448
  • بازدید سال : 61,030
  • بازدید کلی : 490,768