loading...

اخبار شهرستان مرند

seyed بازدید : 155 پنجشنبه 22 خرداد 1393 نظرات (0)

شهید رسول جاهدالوار
تاریخ تولد: ۱۵ اسفند ۱۳۴۷
تاریخ شهادت: ۲۲ خرداد ۱۳۶۶
محل تولد: تبریز، محله‌ حکم‌آباد
طول مدت حیات: ۱۹ سال
محل شهادت: شلمچه



• شهید رسول جاهدالوار، پانزدهم اسفندماه سال ۱۳۴۷ش در محله‌ حکم‌آباد شهر تبریز چشم به جهان هستی گشود. رسول در خانواده‌ای منور و مزین به نور اسلام و ایمان رشد کرد و پرورش یافت. او هم‌چون دیگر هم‌سالانش در هفت سالگی قدم در راه کسب علم و دانش گذارد. اما به‌علت نیاز خانواده‌اش نصف روز را به نقاشی اتومبیل مشغول بود و نصف دیگر روز را به درس خواندن سپری می‌کرد. رسول، عاشق اسلام و انقلاب بود. هنوز هم پایگاه مقاومت «مسجد بزرگ حکم‌آباد» و پایگاه مقاومت «مالک اشتر»، نوجوان باوقار و بی‌باکی را که شب و روزش به خدمت می‌گذشت و سیمای مهربانش یادآور برادر شهیدش «صمد» بود را فراموش نکرده است. رسول، چهارده سال بیش‌تر نداشت که شوق پرواز و هجرت در دلش آشیانه ساخت. او به راه رفته‌ برادر می‌اندیشید، به سلاح او، به سرزمین عروج. زمانی که در شهر بود اندوهی بی‌حصار میان چشم‌های آسمانی‌اش سوسو می‌زد. بیست و دوم خردادماه سال ۱۳۶۶ هجری شمسی از راه رسیده بود. آفتاب تازه خود را به بام آسمان رسانده و ستارگان خاکی را با اشتیاق به نظاره نشسته بود و رسول تازه از راز و نیاز فارغ شده بود و هنوز چشمانش از نم اشک مرطوب بود و آتش آه سینه‌اش از حسرت فراق خاموش نشده بود. چشمانش رنگ دیگری داشت، نگاهش بوی یاس می‌داد و شاید در خلسه‌ آن آرامش آسمانی، آخرین دقایق انتظار را به شمارش ایستاده بود که تیر مستقیمی به بهانه‌ عروج او، فضا را شکافت و بر سینه‌ مهربانش بوسه زد. رسول تاب ماندن نداشت، برادرش صمد او را به میهمانی شقایق‌ها فراخوانده و این زخم چون عطر بارانی نباریده، شوق سیراب شدن و طراوت را در جانش شعله‌ور ساخته بود که آرام نالید: «خدایا! تاب ماندن ندارم، خدایا مرا از قفس جان برهان...» آری! رسول به شهادت رسید تا مصداق بارز بیانات مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) گردد که فرموده‌اند: «امروز، به فضل همین شهادت‌ها و به برکت خون شهدا، ملت ما، ملت سربلند و آبرومندی است و ملت‌ها آبرو و عزت را این‌گونه باید پیدا کنند... شهادت بالا‌ترین پاداش و مزد جهاد فی سبیل ‌الله است... شهدا، علاوه بر مقامات رفیع معنوی که زبان‌ها و قلم‌ها از توصیف آن و چشم و دل‌ها از مشاهده آن ناتوانند، مشعل‌دار پیروزی و استقلال ملتند و حق بزرگ آنان بر گردن ملت، بسی عظیم است... پرچم عروج انسان به بام معنویت که امروز در گوشه و کنار دنیا برافراشته می‌شود، درحقیقت پرچم امام ما و شهیدان اوست. آن‌ها زنده‌اند و روز به روز زنده‌تر خواهند شد... همه کسانی که در جنگ تحمیلی هشت ساله، چه با حضور خود یا فرزندان و عزیزانشان، حضور و فعالیتی داشته‌اند، مخصوصاً خانواده شهیدان عزیز و جانبازان و اسیران گرامی، باید بدانند که در امتحانی بزرگ شرکت کرده و در آن سربلند بیرون آمده‌اند. فرزندان شهدا بدانند که پدران آنان موجب شدند که اسلام در چشم شیطان‌ها و طاغوت‌های عالم ابهت پیدا کند... ایستادگی در مقابل دشمنان مقتدر و مسلط، زورگوی ظالم و پرروی گستاخ، کار بسیار بزرگ و باعظمتی است. این‌‌ همان کاری است که مردم ما کردند و عظمت ملت ما به‌خاطر همین شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندانتان بود... من اکنون به پدران و مادران، همسران و فرزندان، خواهران و برادران و دیگر کسان شهدای عزیز و جانبازان و اسرا و مفقودین درود می‌فرستم و اعلام می‌کنم که آنان در رتبه و شأن معنوی، بلافاصله پشت سر عزیزان فداکار خویشند... هرچه داریم، به برکت جان‌فشانی‌ها و فداکاری‌هاست، به برکت روحیه شهادت‌طلبانه است. اساساً جهاد واقعی و شهادت در راه خدا، جز با مقدمه‌ای از اخلاص‌ها و توجه‌ها و جز با حرکت به سمت «انقطاع الی الله» حاصل نمی‌شود... شهید جانش را فروخته و در مقابل آن، بهشت و رضای الهی را گرفته است که بالا‌ترین دستاوردهاست. به شهادت در راه خدا، از این منظر نگاه کنیم. شهادت، مرگ انسان‌های زیرک و هوشیار است که نمی‌گذارند این جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چیزی عایدشان نشود... فداکاری شهیدان و گذشت خانواده‌ها و حضور رزمندگان ما بود که ابرهای تیره و تار آن روزگار دشوار را از افق زندگی این ملت زدود. اگر مجاهدت فداکارانه جوانان این مرز و بوم که به این شهادت‌ها منتهی شده است نمی‌بود، همه روزهای این ملت، در زیر چتر سیاه ظلم و تجاوز و دخالت دشمنان اسلام و ایران، به شب‌های تار بدل می‌گشت.» آری! منطقه‌ شلمچه بود گروهان یکم، گردان حبیب بن مظاهر (س) لشکر ۳۱ عاشورا و رسول بی‌تاب رفتن... که در مسیر انتقال به پشت خط مقدم، اصابت خمپاره‌ای به ماشین حامل مجروحان، جان آسمانی سردار رسول جاهدالوار را در نوزدهمین بهار عمرش از قفس تن وارهانید و در جوار حسینیان آسود. سردار شهید رسول جاهدالوار طی فرازی از وصیت‌نامه خویش می‌نویسد: «... توصیه‌ همه‌ شهیدان ماست که امام عزیز، این قلب تپنده‌ امت حزب‌الله را تنها نگذارید چون امام بود که به ما عشق به شهادت را آموخت و همه را به راه اسلام و قرآن عزیز که سعادت اخروی است دعوت نمود... عزیزان! سروران! امروز روز شجاعت است، روز یاری اسلام عزیز و مظلوم، روز غیرت است، پاسدار خون شهدا باشید...»

seyed بازدید : 181 چهارشنبه 21 خرداد 1393 نظرات (0)
شهید پرویز خیامیان
نام پدر: محمود
تاریخ تولد: ۱۳۳۱
تاریخ شهادت: ۲۱ خرداد ۱۳۶۰
محل تولد: همدان
طول مدت حیات: ۲۹ سال
مزار شهید: گلستان شهدای اصفهان


• سال ۱۳۳۱ش در زمان اوج اختناق حکومت محمدرضا پهلوی، کودکی از تبار سربازان الله پا به عرصه گیتی نهاد و در کنار مزار مرد علم و دانش، ابوعلی سینا در شهر همدان پرورش یافت: شهید پرویز خیامیان. پدرش محمود ضمن کار کشاورزی، برای تأمین معاش خانواده در بازار نیز کار می‌‌کرد. پرویز در سایه تعلیمات دینی خانواده و یاری پدر و مادر تحصیلاتش را تا پایان مقطع دبستان ادامه داد و به‌‏علت عدم وجود امکانات مالی، با یاد گرفتن ماشین‌‏نویسی، شب‌‌ها در کارخانه‌‌ای مشغول به‌‏کار شد و توانست مدرک دیپلم خود را دریافت نماید. خیامیان در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کرد، اما پس از قبولی به دلایلی از حضور در کلاس‌‌ها انصراف داد و به تهران مهاجرت کرد. سپس به‌‏عنوان همافر در ارتش به فعالیت پرداخت. در سال ۱۳۵۵ش به مبارزه علیه رژیم فاسد شاه روی آورد. خیامیان در زمان حکومت شاه به‌‏علت فعالیت‌‌های سیاسی خود به‌‏همراه تعدادی از همکارانش دستگیر شد تا با انتقال به نقطه‌‌ای نامعلوم او را تیرباران نمایند، اما با درایت امت حزب‌‏الله آن‌‌ها نجات پیدا کردند و در جمع تظاهرکنندگان قرار گرفتند. وی در سال ۱۳۵۶ش با بانویی پارسا ازدواج کرد و یک فرزند دختر از خود به یادگار گذاشت. با ورود امام (ره) به ایران به‌‏طور خصوصی به ملاقات ایشان رفت و با مشاهده زندگی ساده بنیان‏‌گذار جمهوری اسلامی ایران، تصمیم گرفت در این مورد از امام (ره) پیروی نماید. خیامیان در زمان غائله کردستان به آنجا رفت و چند مرتبه توسط احزاب کومله و دمکرات دستگیر شد اما هربار دست قدرتمند خدا او را از چنگال دشمنان اسلام نجات داد. با شروع جنگ تحمیلی، فعالیتش را در پادگان گسترش داد و در تعمیر هواپیماها و آماده کردن آن‏‌ها نقش عمده‌‌ای ایفا نمود. سرباز مبارز و متدین لشگر روح‌‏الله (ره) هیچ‌‌گاه مردم مظلوم و مستضعف را از یاد نمی‌‏برد. پرویز، آخرین‏ مرتبه در هفدهم خردادماه ۱۳۶۰ش عازم جبهه‌‌های نبرد شد و در تاریخ بیست و یکم خردادماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی در سن بیست و نُه سالگی بر اثر سقوط هواپیما از آسمان زیبای جمهوری اسلامی ایران به عرش اعلا پر گشود و عاشورائی گشت تا مصداق بارز بیانات مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) گردد که فرموده‌اند: «شهادت بالا‌ترین پاداش و مزد جهاد فی سبیل ‌الله است... شهدا، علاوه بر مقامات رفیع معنوی که زبان‌ها و قلم‌ها از توصیف آن و چشم و دل‌ها از مشاهده آن ناتوانند، مشعل‌دار پیروزی و استقلال ملتند و حق بزرگ آنان بر گردن ملت، بسی عظیم است... پرچم عروج انسان به بام معنویت که امروز در گوشه و کنار دنیا برافراشته می‌شود، درحقیقت پرچم امام ما و شهیدان اوست. آن‌ها زنده‌اند و روز به روز زنده‌تر خواهند شد... همه کسانی که در جنگ تحمیلی هشت ساله، چه با حضور خود یا فرزندان و عزیزانشان، حضور و فعالیتی داشته‌اند، مخصوصاً خانواده شهیدان عزیز و جانبازان و اسیران گرامی، باید بدانند که در امتحانی بزرگ شرکت کرده و در آن سربلند بیرون آمده‌اند. فرزندان شهدا بدانند که پدران آنان موجب شدند که اسلام در چشم شیطان‌ها و طاغوت‌های عالم ابهت پیدا کند... ایستادگی در مقابل دشمنان مقتدر و مسلط، زورگوی ظالم و پرروی گستاخ، کار بسیار بزرگ و باعظمتی است. این‌‌ همان کاری است که مردم ما کردند و عظمت ملت ما به‌خاطر همین شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندانتان بود... من اکنون به پدران و مادران، همسران و فرزندان، خواهران و برادران و دیگر کسان شهدای عزیز و جانبازان و اسرا و مفقودین درود می‌فرستم و اعلام می‌کنم که آنان در رتبه و شأن معنوی، بلافاصله پشت سر عزیزان فداکار خویشند... هرچه داریم، به برکت جان‌فشانی‌ها و فداکاری‌هاست، به برکت روحیه شهادت‌طلبانه است. اساساً جهاد واقعی و شهادت در راه خدا، جز با مقدمه‌ای از اخلاص‌ها و توجه‌ها و جز با حرکت به سمت «انقطاع الی الله» حاصل نمی‌شود...» پیکر پاک سردار شهید پرویز خیامیان را چند روز بعد، در گلستان شهدای شهر شهیدپرور اصفهان به خاک سپردند. سردار شهید خیامیان در وصیت‌نامه ارزشمندش خطاب به بازماندگان، چنین می‌‌نویسد: «درود به رهبر عزیز، قلب ملت ایران به‌‏نام الله در هم کوبنده ظلم و ستم. به‌‏نام خدائی که به ما شعور داد تا خوب را از بد و زشت و پلید را از زیبا تمیز داده و یکی را انتخاب کنیم. تقاضا دارم دخترم (صفورا) تا کلاس ششم ابتدایی فقط و فقط درس اسلامی خوانده و بعد قرآن یاد بگیرد و کاملاً اسلامی تربیت شود که این بزرگ‌‌ترین آرزوی من است. از همسرم و خانواده‌‌ام تقاضا دارم اگر... شهید شدم در مرگ من گریه نکنند بلکه شادی کنند تا روح من شاد گردد، اگر شهید شدم جنازه مرا در اصفهان دفن کنید. فرزند مرا نزد امام امت رهبر کبیر انقلاب، پدر عزیزم خمینی بت‌‏شکن ببرید تا دست پربرکتش را به صورت او کشیده و برای او دعا نمایند. والسلام. پایدار ارتش جمهوری اسلامی ایران، پاینده ایران و برقرار باد جمهوری اسلامی ایران.»

seyed بازدید : 253 سه شنبه 20 خرداد 1393 نظرات (0)

تا بحال اصطلاح شهر هرت رو زیاد شنیدید

اما از خودتون پرسیدید واقعا شهر هرت کجاست؟  

- شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب.

- شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگر  رو می شناسن..

- شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند..

- شهر هرت جایی است که درختها علل اصلی ترافیک اند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند.

- شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند.

- شهر هرت جایی است که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند.  

- شهر هرت جایی است که با میلیاردها پول بعد از ماهها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده، چند چادر برپا کرد.

- شهر هرت جایی است که خنده نشان از جلف بودن را دارد.

- شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسیشونو در بیارن.

- شهر هرت جاییه که نصف مردمش زیر خط فقرن اما سریال های تلویزیونی رو توی کاخها می سازن..

- شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه.

- شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی.

- شهر هرت جایی است که وقتی می ری مدرسه کیفتو می گردن مبادا آینه داشته باشی.

- شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و .... است.

- شهر هرت جایی است که توی فرودگاه برادر و پدرتو می تونی ببوسی اما همسرتو نه ....

- شهر هرت جایی است که وقتی از دختر می پرسن می خوای با این آقا زندگی کنی می گه: نمی دونم هر چی بابام بگه.

- شهر هرت جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی 500 نفر رو دعوت می کنی و شام میدی تا برن و از بدی و زشتی و نفهمی و بی کلاسی تو کلی حرف بزنن..

- شهر هرت جایی است كه هر روز توی خیابون شاهد توهین به مادرها و دخترها هستی ولی كاری ازدستت برنمیاد.  

- شهر هرت جایی است كه مردمش پولشان را توی چاه میریزن و دعا میکنن که خدا آنها را از فقر نجات بده..

- شهر هرت جایی است که به بعضی از بیسوادها میگن پروفسور.

- شهر هرت جایی است که ساق پا پیدا و موی سر پوشیده است!!

- شهر هرت جایی است که در آن دلال و دزد به مهندس و دکتر فخر میفروشند.

- شهر هرت جایی است که مردگان مقدسند و از زنده ها محترمترند.

شهر هرت جایی است كه .......... 

   خدایا این شهر چقدر به نظرم آشناست .


منبع : من و اون

حسام الدین سمنانیان


seyed بازدید : 197 سه شنبه 20 خرداد 1393 نظرات (0)


شهید اسماعیل ناطق بادیه‌نشین
تاریخ تولد: ۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۲۰ خرداد ۱۳۶۰
محل تولد: اصطهبانات، روستای گرده
طول مدت حیات: ۱۷ سال
محل شهادت: آبادان
مزار شهید: گلزار شهدای اصطهبانات


• شهید اسماعیل ناطق بادیه‌نشین، سال ۱۳۴۳ش در یکی از روستاهای شهرستان اصطهبانات فارس به‌نام گرده در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان هستی گشود. در شش سالگی به دبستان ده رفت و تحصیلات ابتدایی را آغاز کرد و در سن یازده سالگی با موفقیت آن را به پایان برد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی به شیراز رفته و در مدرسه‌ علمیه حکیم به کسب علوم و معارف اسلامی پرداخت. در جریان اوج‌گیری مبارزات انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) در تمامی تظاهرات و راهپیمایی‌ها شرکت می‌نمود. در چاپ و تکثیر اعلامیه‌های حضرت امام (ره) و توزیع مخفیانه‌ آن‌ها سخت می‌کوشید و فعالانه در تبلیغ علیه رژیم منفور پهلوی و در افشای مفاسد و جنایت‌های آن تلاش می‌کرد. در این زمان، علی‌رغم این‌که حوزه از امنیت لازم برخوردار نبوده و انقلاب اسلامی نیز روز به روز به پیروزی نزدیک‌تر می‌گردید، فعالیت‌های تبلیغی مبارزاتی او مانع درس خواندنش نشد و در‌‌ همان شرایط، تحصیلات خود را ادامه داد و مقدمات عربی را به پایان رساند. با آمدن حضرت امام (ره) به ایران، مشتاقانه جهت زیارت ایشان به تهران شتافت و در بازگشت از تهران در جریان حمله به شهربانی شیراز و تسخیر آن در بیست و دوم بهمن‌ماه ۱۳۵۷ش شرکت فعال داشت. بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری حضرت امام (ره) درحالی‌که مقدمات عربی را گذرانده بود، به خواندن فقه پرداخت. پس از خواندن مقداری از شرایع و معالم، در بسیج مستضعفین انقلاب اسلامی ثبت‌نام نمود و آموزش‌های لازم نظامی را فراگرفت. پس از فراگیری آموزش‌های نظامی و طی همکاری با بسیج، شب‌ها به گشت شبانه و ‌گاه به مأموریت‌هایی در اطراف شیراز می‌رفت. مدتی پس از شروع جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه نظام مقدس جمهوری ایران، جهت عزیمت به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اقدام نمود و در هفدهم اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۶۰ش به جبهه‌ آبادان اعزام گردید. در آن‌جا پس از یک ماه مبارزه و جنگیدن با کفار بعثی، سرانجام در تاریخ بیستم خردادماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی درحالی‌که برای کمک به یکی از برادران رزمنده که مجروح گردیده بود، می‌رفت در اثر اصابت ترکش خمپاره در سن هفده سالگی به آرزوی دیرینه‌اش رسید و عاشورائی شد. پیکر مطهر شهید اسماعیل ناطق بادیه‌نشین پس از تشییعی باشکوه، در قطعه‌ شهدای قبرستان اصطهبانات به خاک سپرده شد. شهید اسماعیل ناطق بادیه‌نشین طی فرازهایی از وصیت‌نامه ارزشمندش خطاب به بازماندگان، چنین آورده است: «... می‌روم به جبهه‌ حق علیه باطل جبهه‌ای که همیشه آرزوی آن را داشتم. جبهه‌ای که هر دقیقه به دقیقه احتمال شهید شدن را دارد و شهادت تنها آرزوی مسلمانی است که خود را بنده‌ خدا می‌داند و می‌گوید این جان آفریده‌ خدا است. هم می‌تواند او را بگیرد و هم می‌تواند زنده بگذارد. یحیی و یمیت و یمیت و یحیی. زندگی روی دنیا ننگ است ولی مردن در راه خدا عزت است. ترس از مرگ داشتن و تن به ذلت دادن و تن‌پروری کردن نکبت است. موقعی که امام حسین (ع) در گودال قتلگاه افتاده بود و لشکر کفر به خیمه‌ها حمله کرد، امام حسین (ع) فرمود: «اگر دین ندارید لااقل آزادمرد باشید. شما با من جنگ دارید اول بیایید مرا بکشید بعد به خیمه‌ها حمله ببرید.» ما پیرو امام حسین (ع) ‌ هستیم و موقعی که می‌شنویم لشکر کفر به شهرهای ما حمله کرده، ما برای احیای دین خدا می‌رویم و بر علیه دشمن می‌جنگیم؛ ‌ می‌کشیم و کشته می‌شویم. من که گنه‌کارم و سعادت به شهادت رسیدن ندارم. اللهم ان مغفرتک ارفی من عملی و ان رحمتک اوسع من دنبی اللهم ان کان ذنبی عندک عظیماً فعفوک اعظم من ذنبی... گناه من هرچند بزرگ است ولی رحمت خدا وسیع‌تر از گناه من است. نمی‌شود ناامید از خدا شد و هرچند گنهکار باشم، امیدوارم که خداوند رحمت بزرگ خود را که آرزوی همیشه‌ام بوده، به من بدهد. هرچند سعادت آن را ندارم و من می‌روم جان خود را بدهم تا وظیفه‌ بندگی خود را ادا بکنم. امیدوارم اسلام پیروز و پیروزمند‌تر شود و امیدوارم که لشکر اسلام بر لشکر کفر غلبه پیدا کند و اسلام در همه‌جا طنین‌افکن شود و من هم بتوانم به سهم خود با خون خود این انقلاب را به پیروزی برسانم و به آرزوی خود که شهادت است، برسم. امیدوارم که خدا همه‌ مسلمین را به راه راست هدایت کند و دل‌های همه‌ مسلمین را به یکدیگر نزدیک‌تر بگرداند و امیدوارم که خداوند امام ما را از ما نگیرد. طول عمر امام خمینی را به درازای آفتاب دراز بگرداند. امام زمان (عج) ما را به‌زودی زود برساند. امیدوارم که خداوند گناهان مؤمنین را ببخشد و من حقیر و گنهکار را هم ببخشد و در حال توبه مرا به شهادت برساند...»

seyed بازدید : 200 دوشنبه 19 خرداد 1393 نظرات (0)

شهید اصغر حیدری مقدم
تاریخ تولد: ۲۴ خرداد ۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۱۹ خرداد ۱۳۶۱
محل تولد: اصفهان، آران
طول مدت حیات: ۱۶ سال
محل شهادت: تهران، بیمارستان مهر



• شهید اصغر حیدری مقدم، بیست و چهارم خردادماه سال ۱۳۴۵ش در محله مسلم‌‏آباد آران چشم به جهان هستی گشود. هم‏‌زمان با اتمام دوران ابتدایی تحصیلی او، بیداری ملت ایران علیه ظلم و استبداد رژیم وقت اوج گرفت. با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، اصغر در مدرسه راهنمایی شهید خدمتی آران مشغول تحصیل شد، پس از اتمام کلاس دوم راهنمایی بنا به درخواست خودش، جهت اشتغال در کارخانه مخمل و ابریشم کاشان ثبت‌‏نام کرد. در این ایام که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شده بود و جوانان برای دفاع از اسلام و مملکتشان داوطلبانه عازم جبهه جنگ می‌‌شدند، اصغر هم به نوبه خود در پی آن بود که به صف رزمندگان بپیوندد. هنوز هشت ماه از اشتغالش در کارخانه نگذشته بود که دیگر تاب و توان ماندن در شهر و تماشای اعزام بسیجیان به جبهه را نداشت، لذا برای ثبت‌‏نام به بسیج آران مراجعه کرد ولی به‌‏علت سن بسیار پایینش از او ثبت‌‏نام به‌‏عمل نیاوردند. بالاخره اصغر با تلاش بسیار موفق به ثبت‌‏نام شد و با دیگر بسیجیان داوطلب در تاریخ پانزدهم فروردین‌‌‏ماه سال ۱۳۶۱ش برای گذراندن دوره آموزشی عمومی عازم پادگان آموزشی حمزه سیدالشهداء تهران شد و بعد از گذراندن دوره فشرده آموزش، آن‌ها را با هواپیما به جبهه اعزام کردند و بدین‏‌ترتیب، اصغر در مرحله دوم عملیات بیت‌‏المقدس برای آزادسازی غرب جاده اهواز - خرمشهر همراه با برادرش - که در یکی از گردان‌‌های تیپ ۷ ولی‌‏عصر (عج) سازمان‌‏دهی شده بودند - شرکت کرد. چون نوجوانی کم سن و سال بود، فرمانده‌‌اش اجازه نمی‌‌داد تا اسلحه به او تحویل دهند و قصد داشت او را در عقب خطوط جنگ به کاری گمارد ولی با اصرار و سماجتش مجبور شد او را به‌‏عنوان نیروی کمکی در گردان سازمان‌‏دهی کرده و در عملیات شرکت دهد. در مرحله سوم و چهارم عملیات (فتح خرمشهر) نیز به‌عنوان تک‌تیرانداز همراه برادرش شرکت کرد. در این مرحله از عملیات بود که اصغر هم‏‌چون برادرش بر اثر اصابت ترکش خمپاره مجروح و به عقبه خطوط جنگ و از آنجا به بیمارستان مهر تهران منتقل شد ولی با وجود تلاش دو هفته‌‌ای پزشکان معالج به‌علت اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر و جراحت زیاد، بعد از شانزده روز بستری بودن در حالت اغما در سحرگاه مورخه نوزدهم خردادماه سال ۱۳۶۱ هجری شمسی در سن شانزده سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. آری! اصغر به شهادت رسید تا مصداق بارز بیانات مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) گردد که فرموده‌اند: «امروز، به فضل همین شهادت‌ها و به برکت خون شهدا، ملت ما، ملت سربلند و آبرومندی است و ملت‌ها آبرو و عزت را این‌گونه باید پیدا کنند... شهادت بالا‌ترین پاداش و مزد جهاد فی سبیل ‌الله است... شهدا، علاوه بر مقامات رفیع معنوی که زبان‌ها و قلم‌ها از توصیف آن و چشم و دل‌ها از مشاهده آن ناتوانند، مشعل‌دار پیروزی و استقلال ملتند و حق بزرگ آنان بر گردن ملت، بسی عظیم است... پرچم عروج انسان به بام معنویت که امروز در گوشه و کنار دنیا برافراشته می‌شود، درحقیقت پرچم امام ما و شهیدان اوست. آن‌ها زنده‌اند و روز به روز زنده‌تر خواهند شد... همه کسانی که در جنگ تحمیلی هشت ساله، چه با حضور خود یا فرزندان و عزیزانشان، حضور و فعالیتی داشته‌اند، مخصوصاً خانواده شهیدان عزیز و جانبازان و اسیران گرامی، باید بدانند که در امتحانی بزرگ شرکت کرده و در آن سربلند بیرون آمده‌اند. فرزندان شهدا بدانند که پدران آنان موجب شدند که اسلام در چشم شیطان‌ها و طاغوت‌های عالم ابهت پیدا کند... ایستادگی در مقابل دشمنان مقتدر و مسلط، زورگوی ظالم و پرروی گستاخ، کار بسیار بزرگ و باعظمتی است. این‌‌ همان کاری است که مردم ما کردند و عظمت ملت ما به‌خاطر همین شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندانتان بود... من اکنون به پدران و مادران، همسران و فرزندان، خواهران و برادران و دیگر کسان شهدای عزیز و جانبازان و اسرا و مفقودین درود می‌فرستم و اعلام می‌کنم که آنان در رتبه و شأن معنوی، بلافاصله پشت سر عزیزان فداکار خویشند... هرچه داریم، به برکت جان‌فشانی‌ها و فداکاری‌هاست، به برکت روحیه شهادت‌طلبانه است. اساساً جهاد واقعی و شهادت در راه خدا، جز با مقدمه‌ای از اخلاص‌ها و توجه‌ها و جز با حرکت به سمت «انقطاع الی الله» حاصل نمی‌شود... شهید جانش را فروخته و در مقابل آن، بهشت و رضای الهی را گرفته است که بالا‌ترین دستاوردهاست. به شهادت در راه خدا، از این منظر نگاه کنیم. شهادت، مرگ انسان‌های زیرک و هوشیار است که نمی‌گذارند این جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چیزی عایدشان نشود... فداکاری شهیدان و گذشت خانواده‌ها و حضور رزمندگان ما بود که ابرهای تیره و تار آن روزگار دشوار را از افق زندگی این ملت زدود. اگر مجاهدت فداکارانه جوانان این مرز و بوم که به این شهادت‌ها منتهی شده است نمی‌بود، همه روزهای این ملت، در زیر چتر سیاه ظلم و تجاوز و دخالت دشمنان اسلام و ایران، به شب‌های تار بدل می‌گشت.» سردار ۱۶ ساله سپاه سرفراز اسلام، شهید اصغر حیدری مقدم در پاسخ به مسئول اعزام نیروی بسیج که گفته بود: «شما خیلی کم‌‏سن هستید.» گفت: «اگر من جثه‌‌ام کوچک است ولی توان اعزام به جبهه را دارم.» اصغر با چنین عشق و علاقه غیرقابل وصفی بود که سرانجام در پی تحقق آرزویی دیرینه، از بیمارستان مهر تهران به ملکوت اعلی پر کشید و عاشورائی شد.

تبلیغات

اینجا محل تبلیغات شماست . 09365945034

امار گیر وبگذر

تعداد صفحات : 24

درباره ما
Profile Pic
همه مردم مرند در این رسانه سهیم هستند و لطفا اخبار خود را با عضویت در این وب انتشار دهید و ما هم به قلم خود قسم میخوریم قلم خودرا به مال دنیا نفروشیم و با صداقت کامل مطالب را ارایه دهیم .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 866
  • کل نظرات : 150
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 19
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 79
  • بازدید امروز : 32
  • باردید دیروز : 206
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 559
  • بازدید ماه : 2,413
  • بازدید سال : 55,995
  • بازدید کلی : 485,733